سازمان زمین شناسی و اکتشافات معدنی کشورفصلنامه علمی علوم زمین1023-7429187020090219Investigation on Alam Chal Glacier Using Satellite Imagesبررسی یخچال طبیعی علم چال با استفاده از تصاویر ماهواره ای2135736310.22071/gsj.2009.57363FAمحمد جواد ولدان زوجدانشگاه مهندسی نقشهبرداری، دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی، تهران، ایرانیوسف رضائیدانشگاه مهندسی نقشهبرداری، دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی، تهران، ایرانفریبرز وزیریدانشگاه مهندسی نقشهبرداری، دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی، تهران، ایرانمحمد رضا مباشریدانشگاه مهندسی نقشهبرداری، دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی، تهران، ایرانJournal Article20060730A considerable portion of potable water in Iran is supplied by natural glaciers, and then the study and protection of these resources are a necessity. This investigation includes the assessment of glacier parameters such as maximum and minimum altitude, area and perimeter, position of snow line and etc. Since direct measurement of these parameters in the field is time consuming and expensive, therefore, some techniques such as remote sensing seem to be more useful and plausible. In this regards, one can deploy different algorithms for detection of the glacier region as well as calculation of relevant important parameters. <br />To achieve this goal, the resolution of satellite images in spatial, spectral and radiometric aspects should be studied and assessed. In this research, satellite images with different resolutions have been used to study the Alam Chal Glacier. Using different satellite images, the glacier parameters have been identified and studied and the most appropriate images which can provide the necessary precision for this task were identified. <br />Also the potentiality of DEM (Digital Elevation Model) in combination with satellite images in order to obtain the glacier geometric elements such as the topography of cirque, maximum and minimum height, the topography of the district and watershed, has been investigated. با توجه به اینکه مقدار قابل توجهی از آب شیرین ایران از منابع یخچالها و برفچالهای طبیعی تأمین میشوند، بنابراین مطالعه و حفاظت از این منابع ضروری به نظر میرسد. این مطالعه شامل برآورد پارامترهای مختلف یخچالی نظیر بیشترین و کمترین ارتفاع، مساحت و محیط، موقعیت خط برف و... است. با توجه به مشکلات مطالعه مستقیم این مناطق از نظرهزینه و سختی کار، استفاده از فناوری سنجش از دور جهت مطالعه و بررسی آنها بسیار کارا و مفید است. استفاده از الگوریتمهای مختلف سنجش از دور ماهوارهای برای آشکارسازی مناطق یخچالی و همچنین محاسبه پارامترهای مهم یخچالی از این جملهاند.<br /> برای رسیدن به این هدف، باید قابلیت تصاویر ماهوارهای از نظر قدرت تفکیک مکانی، طیفی و رادیومتری برای مطالعه دقیق یخچالهای طبیعی ایران را بررسی و ارزیابی کرد.<br /> در این تحقیق، به منظور بررسی یخچال طبیعی علم چال، تصاویر ماهوارهای با قدرت تفکیک مختلف بررسی شدند و پارامترهای یخچالی به کمک تصاویر ماهوارهای انتخاب شده مطالعه و شناسایی شدند تا تصاویر ماهوارهای بهینه که برآورد کننده دقت مطالعات یخچالهای طبیعی ایران باشند، مشخص شوند. همچنین قابلیتهای مدل ارتفاعی رقومی(DEM) در ترکیب با تصاویر ماهوارهای بهمنظور استخراج پارامترهای هندسی یخچال از قبیل وضعیت توپوگرافی کاسه یخگیر، ارتفاع حد بالا و پایین کاسه یخگیر، وضعیت توپوگرافی منطقه و حوضه آبریز و... مورد ارزیابی قرار گرفت. سازمان زمین شناسی و اکتشافات معدنی کشورفصلنامه علمی علوم زمین1023-7429187020090219The Geometric and Kinematic Analysis of Soltan Anticline in Zagros Fold-Thrust Belt; An Evaluation of the Dehram Group Closureتحلیل هندسی و جنبشی تاقدیس سلطان در کمربند چین خورده ـ رانده زاگرس و استفاده از آن در برآورد بستگی گروه دهرم14275736910.22071/gsj.2009.57369FAعباس افلاطونیانگروه زمین شناسی دانشگاه تربیت مدرس، تهران، ایرانعلی یساقیگروه زمین شناسی دانشگاه تربیت مدرس، تهران، ایران0000-0002-0984-7721عبدالحسین احمدنیامدیریت اکتشاف شرکت ملی نفت ایران، تهران، ایرانJournal Article20070421 Soltan anticline is located in northwest of the Zagros fold-thrust belt in the LorestanProvince. Geometric and kinematic analyses of the anticline have been carried out to estimate the closure of the Dehram Group in order to evaluate its potential for gas reservoirs. Geometric analyses of the Soltan anticline indicate that the fold geometry is rather similar to that of the Trishear type of fault propagation folds. However, considering the competency contrasts between various rock units in the anticline that control the fold’s geometry, together with the rounded and relatively wide outline of the anticline at surface, the Soltan anticline can also be compared to faulted detachment folds that hold the same geometry as the fault propagation folds. On the other hand, the very low values of finite strain measured on clastic rocks collected from the anticline and its typical smaller scale fold constraint, and the low values of the layer parallel shortening are comparable to the kinematics of fault propagation folds. Based on the data from the geometric and kinematic analyses, seven structural cross sections across the anticline are drawn, and using the cross sections, a structural contour map and a 3D model for Dehram Group are constructed. The calculated values for the anticline closure prohibits this structure as an appropriate host to gas reservoirs, unless the Soltan anticline is connected to the adjacent, Rit, anticline.
تاقدیس سلطان در شمالباختر کمربند چینخورده ـ رانده زاگرس و در ناحیه لرستان واقع است. در این مقاله تحلیل هندسی و جنبشی این تاقدیس برای برآورد بستگی گروه دهرم آن بهمنظور ارزیابی مناسب بودن این گروه برای پیجویی اکتشاف مخزن گازی، انجام شده است. تحلیل هندسی تاقدیس سلطان نشان می دهد که این تاقدیس از نوع چینهای انتشار گسلی است که در بین انواع مختلف این چینها نیز با نوع سه برشی (trishear) هماهنگی بیشتری دارد. البته به علت عدم دسترسی به اطلاعات زیر سطحی مناسب و همچنین به علت هندسه گرد و به نسبت باز آن و وجود اختلاف مقاومت در بین واحدهای مختلف از سطح تا عمق، میتوان مدل چین جدایشی گسلخورده (Faulted Detachment Fold) را نیز که از نظر هندسی شبیه چینهای انتشار گسلی هستند، برای تاقدیس در نظر گرفت. همچنین مطالعه مقادیر کرنش نهایی بر روی نمونه سنگهای آواری از تاقدیس و چین الگو نشان داد که این مقادیر نسبتاً پایین بوده و مشابه مقادیر کرنش در چینهای انتشار گسلی با پایین بودن میزان کوتاهشدگی بهموازات لایهبندی است. با استفاده از دادههای سطحی برداشت شده و با در نظر گرفتن مدلهای هندسی به دست آمده، هفت برش عرضی ساختاری بر روی این تاقدیس رسم شد. سپس اطلاعات عمقی مربوط به سطح بالایی گروه دهرم در تمام برشهای عرضی ساختاری برداشت شد و به وسیله این دادهها، نقشه همتراز زیرزمینی (UGC Map) و یک مدل سه بعدی برای گروه دهرم در تاقدیس سلطان رسم شد. میزان بستگی محاسبه شده بر اساس این نقشه ساختاری زیرزمینی برای تاقدیس سلطان آن را فقط در صورت اثبات پیوستگی با تاقدیس مجاور، ریت، به عنوان یک هدف اکتشافی مطرح میکند.سازمان زمین شناسی و اکتشافات معدنی کشورفصلنامه علمی علوم زمین1023-7429187020090219Biostratigraphy of the Shirgesht Formation in Kalmard Mountains in Southwest of Tabas with special Emphasis on Conodontsزیستچینهنگاری سازند شیرگشت در کوههای کلمرد واقع در جنوب باختری طبس بر اساس کنودونتها28375737110.22071/gsj.2009.57371FAعباس قادریدانشگاه فردوسی مشهد ـ قطب فسیل شناسی، مشهد، ایران0000-0001-9404-7827سید علی آقانباتیپژوهشکده علوم زمین سازمان زمین شناسی و اکتشافات معدنی کشور، تهران، ایرانبهاءالدین حمدیپژوهشکده علوم زمین سازمان زمین شناسی و اکتشافات معدنی کشور، تهران، ایرانعبدالله سعیدیپژوهشکده علوم زمین سازمان زمین شناسی و اکتشافات معدنی کشور، تهران، ایرانJournal Article20070918To study the Shirgesht Formation biostratigraphy in Kalmard Horst in relation to its conodont content, the Miyugodar (Miangodar) stratigraphic section was selected which is located in southwest of Tabas city. The Shirgesht Formation in the mentioned section is mainly composed of siliciclastic rock units and overlay unconformably on Kalmard Formation (attributed to Pre-Cambrian) and is overlain by Gachal Formation (Carboniferous). Thirty five rock samples were selected from appropriate rock units (Shirgesht and Gachal Formation). Samples were studied in laboratory for more details. According to the extracted conodont from Shirgesht Formation in Miyugodar section, the age of this formation can be regarded as Early Ordovician (Tremadocian – Arenigian). Three conodont assemblage zones were recognized in Early Ordovician units. They are: <em>Cordylodus</em> spp., <em>Deltifer </em>and<em> Proteus</em> Global Standard Conodont biozones. The recognized biozones are as followed:
1-<em> Oneotodus</em> - <em>Drepanodus</em> Assemblage Zone
2-<em> Acodus</em> <em>deltatus</em> - <em>Protopanderodus</em> Assemblage Zone
3-<em> Acodus </em>-<em> Oistodus </em>Assemblage Zone به منظور انجام مطالعات زیستچینهنگاری سازند شیرگشت در فرازمین کلمرد (Kalmard Horst) بر اساس کنودونتها، برش چینهشناسی میوگــدار (میانگدار) در جنوب باختری طبس انتخاب شد. سازند شیرگشت در این برش عمدتاً از واحدهای سنگی آواری تشکیل شده و به صورت دگرشیب بر روی واحدهای سنگی سازند کلمرد منتسب به پرکامبرین قرار گرفته است و خود نیز توسط واحدهای سنگی سازند گچال به سن کربنیفر پوشیده میشود.
پس از مطالعات صحرایی و برداشت ستون چینهشناسی برش فوق، 35 نمونه از واحدهای سنگی مناسب سازندهای شیرگشت و گچال انتخاب و مطالعه شد. مطالعه کنودونتهای سازند شیرگشت در این برش حاکی از سن اردوویسین پیشین (Tremadocian - Arenigian) برای این سازند است. سه زیستزون تجمعی کنودونتی (Conodont Assemblage zone) در واحدهای اردوویسین پیشین این برش شناسایی شد که معادل زونهای <em>Cordylodus</em> spp. ، <em>Deltifer</em> و <em>Proteus</em> هستند.
زیستزونهای تشخیص داده شده عبارتاند از:
1-<em> Oneotodus</em> - <em>Drepanodus</em> Assemblage zone
2-<em> Acodus</em> <em>deltatus</em> - <em>Protopanderodus</em> Assemblage zone
3-<em> Acodus </em>-<em> Oistodus </em>Assemblage zoneسازمان زمین شناسی و اکتشافات معدنی کشورفصلنامه علمی علوم زمین1023-7429187020090219Study of Source Rock Composition and Reason of Layering in Jajarm Bauxite Deposit (North East of Iran) by using Geochemical Dataبررسی ترکیب سنگ منشأ و دلیل لایهبندی در کانسار بوکسیت جاجرم (شمال خاور ایران) با استفاده از دادههای زمینشیمیایی38515737210.22071/gsj.2009.57372FAداریوش اسماعیلیپردیس علوم، دانشکده زمینشناسی، دانشگاه تهران، تهران، ایرانامیر اثنی عشریپردیس علوم، دانشکده زمینشناسی، دانشگاه تهران، تهران، ایران0000-0002-5225-2547حسین رحیم پور بنابپردیس علوم، دانشکده زمینشناسی، دانشگاه تهران، تهران، ایران0000-0003-3647-2897Journal Article20061007 Study of source rock materials in Jajarm bauxite deposit is the main subject of this study to show its origin. From bottom to top, this deposit consists of lower argillaceous layer, argillaceous bauxite, hard bauxite and upper kaolinite units. Correlation coefficients and scatter diagrams of immobile elements in these four layers, demonstrate an early homogenous origin at the beginning of the bauxite formation. Accordingly, source materials were separated slowly due to the different conditions dominated in different parts of the deposit. Difference in drainage conditions and leaching of some elements from upper part and their re-deposition in lower parts of the deposit are the main reasons for hard bauxite separation from argillaceous one. Formation of the lower argillaceous layer, located between argillaceous bauxite and carbonate footwall is due to the direct contact of the argillaceous bauxite and carbonate footwall and also difference in drainage rate in contact area of the two layers. Geochemical evidence also depicts that upper kaolinite formation is the result of the silica leaching from upper horizons and its re-deposition in hard bauxites. Compositional comparison of studied samples with chondrite and upper continental crust demonstrates the effect of both of the basic and sedimentary rocks in evolution of the Jajarm bauxite. Formation of this deposit can be considered as a result of the alteration of the primitive laterite in an area close to the current location of the deposit. During alteration and transportation bauxite is deposited on the karstic topography and then some continental sediment was added to it.
کانسار بوکسیت جاجرم (شمال خاور ایران) از پایین به بالا از چهار بخش لایه رسی زیرین، بوکسیت شیلی، بوکسیت سخت و کائولینیت بالایی تشکیل شده است. بررسی ضرایب همبستگی و نمودارهای پراکندگی عناصر کم تحرک در چهار افق این کانسار نشان دهنده یک منشأ همگن اولیه در ابتدای تشکیل نهشته بوکسیتی است که به تدریج و به دلیل شرایط متفاوت حاکم بر بخشهای مختلف نهشته، مواد اولیه تفکیک یافتهاند. میزان زهکشی متفاوت و شستشوی برخی از عناصر از بخشهای بالایی نهشته و تهنشینی آن در بخشهای زیرین، باعث تفکیک بوکسیت شیلی از بوکسیت سخت و تماس بخش زیرین بوکسیتهای شیلی با سنگ بستر کربناتی و تفاوت در میزان زهکشی در محل تماس این دولایه، باعث تشکیل لایه رسی زیرین در حدفاصل بوکسیت شیلی و سنگ بستر کربناتی شده است. همچنین شواهد زمینشیمیایی نشان میدهند که لایه کائولینیت بالایی احتمالا در اثر شستشوی سیلیس از افقهای بالایی و تهنشینی آن در لایه بوکسیت سخت تشکیل شده است. مقایسه نمونههای مورد مطالعه با کندریت و ترکیب متوسط پوسته قارهای بالایی، نشان میدهد که هر دو گروه از سنگهای بازی و سنگهای رسوبی در فرایند تکامل بوکسیت جاجرم نقش داشته است به گونهای که این نهشته بوکسیتی میتواند حاصل دگرسانی یک لایه لاتریتی اولیه در نزدیکی محل فعلی آن در نظر گرفته شود که در اثر عملکرد فرایندهای هوازدگی به درون یک محیط کارستی انتقال یافته و در حین انتقال، مواد با منشأ قارهای نیز به آنها اضافه شده است.سازمان زمین شناسی و اکتشافات معدنی کشورفصلنامه علمی علوم زمین1023-7429187020090219The Plio-Quaternary Calc-Alkaline Magmatism in Azerbaijan (NW Iran) and Comparison with Similar Magmatism in Eastern Turkeyماگماتیسم کلسیمی-قلیایی پلیو-کواترنر آذربایجان(شمال باختر ایران) و مقایسة آن با ماگماتیسم مشابه در خاور ترکیه52675737310.22071/gsj.2009.57373FAنصیر عاملگروه زمین شناسی دانشکدۀ علوم طبیعی دانشگاه تبریز، تبریز، ایرانمحسن مویدگروه زمین شناسی دانشکدۀ علوم طبیعی دانشگاه تبریز، تبریز، ایرانعلی عامریگروه زمین شناسی دانشکدۀ علوم طبیعی دانشگاه تبریز، تبریز، ایرانمنصور وثوقی عابدینیدانشکدۀ علوم زمین دانشگاه شهید بهشتی، تهران، ایرانمحمد هاشم امامیپژوهشکده علوم زمین، سازمان زمین شناسی و اکتشافات معدنی کشور، تهران، ایرانمحسن مؤذنگروه زمین شناسی دانشکدۀ علوم طبیعی دانشگاه تبریز، تبریز، ایرانJournal Article20070429 The Plio-Quaternary calc-alkaline magmatism in Azerbaijan, northwest Iran, occurs as stratovolcanoes, lava flows and domes consisting of andesitic basalts, andesites, dacites, rhyodacites, and pyroclastic materials. The volcanic rocks unconformably cover the Miocene sedimentary formations. The chemistry of the felsic-intermediate volcanic rocks indicates that the parent magmas are medium-K calc-alkaline and metaluminous in nature, and are distinguished by Na2O/K2O> 1. The volcanic rocks are enriched in LILE and LREE, and depleted in Y, Nb, and HREE, and display highly fractionated REE patterns, with no Eu anomaly. They display post-collision and continental margin arcs affinities. The post collision convergence between Arabia and Eurasia continental plates, starting in Miocene, resulted in significant shortening, thickening, and uplift of the crust in northwestern Iran and eastern Turkey, and shaped the present Iran-Turkey Plateau.
The thermal perturbation processes in the underlying asthenospheric mantle led to partial melting at a low degree, producing alkali- basalt magmas, with garnet remaining stable in the source region. The ascent of the basaltic magma and its emplacement in the lower crust resulted in the partial melting of the crustal materials and development of acidic magma. These processes led to the ascent and eruption of the felsic magmas prior to the mafic magmas. Mixing of mantle-derived mafic magmas with felsic magmas of crustal origin, produced hybrid magmas of intermediate composition. The occurrence of inverted volcanic sequences, where olivine-alkaline basalts are underlain by calc-alkaline felsic-intermediate rocks, are typical features of bimodal volcanic activities in the Plio-Quaternary times in Azerbaijan.
There are mineralogical as well as geochemical evidences that AFC-type processes were involved in the evolution of the Plio-Quaternary volcanic rocks in Azerbaijan. A comparison of geological and geochemical characteristics of the Plio-Quaternary volcanic rocks from northwest Iran with those from eastern Turkey indicates that the two areas share similar evolution paths in the petrogenesis of magmatic rocks. ماگماتیسم کلسیمی- قلیایی با سن پلیو ـ کواترنری در منطقه آذربایجان و شمال باختر ایران به شکلهای گوناگون از جمله آتشفشان چینهای، گنبد و روانههای آتشفشانی ظاهر شده و شامل آتشفشانی- آواریها، بازالتهای آندزیتی، آندزیت، داسیت، ریوداسیت و ریولیت است. این مجموعه آتشفشانی با مرز دگرشیب بر روی واحدهای رسوبی با سن میوسن قرار دارد. بررسی ترکیب شیمیایی سنگهای حد واسط تا اسید نشان میدهد که ماگمای تشکیل دهنده سنگهای یاد شده کلسیمی- قلیایی است و با نسبت Na<sub>2</sub>O / K<sub>2</sub>O> 1مشخص میشود و در محدوده ماگماهای پتاسیم متوسط و متاآلومینوس قرار میگیرند. این سنگها غنیشدگی در LILE، و U و تهیشدگی در عناصر Y،Nb و HREE نشان میدهند. الگوی عناصر خاکی کمیاب این سنگها به شدت تفریق یافته است و فاقد بیهنجاری منفی Eu است.
محیط زمینساختی این سنگها در محدوده کمانهای ماگمایی پس برخوردی و کمانهای حاشیه قارهای فعال قرار میگیرد. ادامه همگرایی صفحههای عربستان و اوراسیا پس از برخورد در اواخر میو- پلیوسن به اوج خود رسیده و سبب ستبرشدگی، کوتاه شدگی و فراخاست قابل توجه پوسته در شمال باختر ایران و خاور ترکیه شده و فلات مرتفع ایران- ترکیه را بهوجود آورده است. در اثر بههم خوردن و آشفتگی در ترازهای حرارتی و فراخاست، گوشته سست کرهای دچار ذوب بخشی با آهنگ کم، با حضور گارنت در بازمانده شده است و ماگمای بازی قلیایی تشکیل شده است. صعود ماگمای بازی داغ و استقرار آن در پوسته سبب توسعه ذوب بخشی در این ناحیه شده و ماگماهای اسیدی تشکیل شده است. این ویژگی باعث شده است که ابتدا ماگمای اسید از ذوب پوسته و محصولات پرتابی آن خارج شده و سپس ماگمای بازی قلیایی فوران کند، لذا وجود سریهای معکوس آتشفشانی که در آن واحدهای بازالتی قلیایی اولیویندار در بالا و سنگهای حدواسط تا اسیدی در زیر قرارگرفتهاند، از علائم فعالیت آتشفشانی دونمایی(بایمودال) در پلیو- کواترنر آذربایجان است. ماگمای هیبرید حاصل از آمیختگی ماگمای اسیدی با منشأ پوستهای و بازی با منشأ گوشته مولد سنگهای حدواسط بوده است. ویژگیهای شیمیایی دو ماگما با هم متفاوت بوده و یکی از آنها خاصیت کلسیمی- قلیایی داشته و دیگری قلیایی- بازی است. در تحول ماگمایی سنگهای آتشفشانی پلیو-کواترنر آذربایجان فرایندهای (AFC) نیز مؤثر بوده است و این مسئله با شواهد کانی شناسی و نمودارهای تغییرات عناصر اصلی و جزئی قابل درک است. مقایسه شواهد زمینشناختی و ویژگیهای زمینشیمیایی واحدهای آتشفشانی شمال باختر ایران و خاور ترکیه در پلیو-کواترنر نشان میدهد که سیر تحولی یکسانی در تکوین ماگمای این مناطق وجود داشته است.
سازمان زمین شناسی و اکتشافات معدنی کشورفصلنامه علمی علوم زمین1023-7429187020090219نقد و بررسی مقاله " تفسیر محیط رسوبی سازند کشف رود (باژوسین بالایی-باتونین زیرین)، بر مبنای ایکنوفسیلها در شمال خاوری ایران
(پور سلطانی و همکاران 1386)"نقد و بررسی مقاله " تفسیر محیط رسوبی سازند کشف رود (باژوسین بالایی-باتونین زیرین)، بر مبنای ایکنوفسیلها در شمال خاوری ایران (پور سلطانی و همکاران 1386)"68705737510.22071/gsj.2009.57375FAنصراله عباسیگروه زمین شناسی، دانشکده علوم، دانشگاه زنجان، زنجان0000-0002-9994-9122Journal Article20180205در سالهای اخیر مطالعات و ارائه گزارشات اثر فسیلشناسی (Ichnology) در کشور رو به گسترش بوده و اثرفسیلهای (Trace fossils) متعددی از مناطق مختلف ایران در مقالات، پایاننامهها یا گزارشات طرحهای پژوهشی معرفی گردیدهاند که در جای خود کاربردهای این شاخه از دیرینهشناسی نیز بیان شده است (مثلاً وزیری مقدم و طاهری،1383؛ Abbassi, 2007 Fürsich et al., 2006;). در این میان آنچه که از اهمیت ویژهای برخوردار است، توجه خاص به رشد و گسترش این دانش نوپا در کشور و بنیانگذاری مبنای درست و صحیح اصول پژوهشی در ارتباط با مطالعات آثار فسیلی است؛ به گونهای که به آسانی بتوان به نتایج مطالعات دانشپژوهان جوان کشور در سالهای آتی اعتماد کرد و به پیشرفت دانش اثر فسیلشناسی در کشور امیدوار بود.
نوشتهای که در زیر میخوانید نقد و بررسی مقاله پورسلطانی و همکاران (1386) تحت عنوان« <em>تفسیر محیط رسوبی سازند کشف رود (باژوسین بالایی-باتونین زیرین)، بر مبنای ایکنوفسیلها در شمال خاوری ایران</em>» است که به تازگی در فصلنامه علوم زمین سازمان زمینشناسی از زیر چاپ خارج شده است. ضمن تبریک به آقای پورسلطانی و همکاران محترمشان که در توسعه و گسترش دانش اثرفسیلشناسی تلاش نمودهاند، ذکر چند نکته جهت اطلاع خوانندگان محترم این مقاله ضروری است. لازم به یادآوری است موارد که در زیر بحث میشود، تنها بر مبنای نوشتهها و شکلهایی است که در این مقاله آورده شده است، هر چند که متأسفانه اطلاعات چندانی از آثار فسیلی (بویژه مورفولوژی اثرفسیلها) در متن مقاله نیامده است تا قضاوت را آسان کند.
سازمان زمین شناسی و اکتشافات معدنی کشورفصلنامه علمی علوم زمین1023-7429187020090219Interpretation of Paragenetic Sequence of Siliciclastic Sediments of Dahu Formation (Late Camberian), in E and SE Zarand, Kermanتفسیر توالی پاراژنتیکی نهشته های سیلیسی آواری سازند داهو (کامبرین پیشین) درخاور و جنوب خاور زرندکرمان1261395737610.22071/gsj.2009.57376FAرضا موسوی حرمیگروه زمین شناسی، دانشکده علوم، دانشگاه فردوسی مشهد، ایراناسدا... محبوبیگروه زمین شناسی، دانشکده علوم، دانشگاه فردوسی مشهد، ایرانعلی خردمندگروه زمین شناسی، دانشکده علوم، دانشگاه شهید باهنر کرمان، ایرانحامد زند مقدمگروه زمین شناسی، دانشکده علوم، دانشگاه فردوسی مشهد، ایرانJournal Article20080303For interpretation of paragenetic sequence and post depositional history of siliciclastic sediments of Dahu Formation (Late Camberian), two stratigraphy sections were measured at Dahuieh (type section) and Gazuieh in the NE and E of Zarand, with the thickness of 240 and 227 meters, respectively. The diagenetic processes affected these sediments, during three stages eogenesis, mesogenesis and telogenesis, including compaction, cementation, alteration, dissolution, fracturing and vein filling. Clay mineral study within sandstone and mud rocks of Dahu Formation led to identification of two groups of clay as illite and cholerite. Illite form 90% of clay minerals in these sediments that are mostly formed during burials and clay mineral diagenesis as well as alteration and dissolution of potassium feldspar. The interpreted paragenetic sequence shows that a large number of diagenetic processes act in the mesogenetic stage. Physical compaction and hematite cement have operated in eogenetic stage, while other processes such as chemical compaction, silica and dolomite cement, feldspar alteration, sericitization, ilitization and chloritization, dissolution of feldspars and cherts have occurred in mesogenetic stage. The fractures and calcite vein filling have formed in telogenetic stage during uplifting. We hope that this information can be used for evaluation of post depositional and burial history of similar sediments in local and regional scale. <br /> به منظور تفسیر توالی پاراژنتیکی و تاریخچه پس از رسوبگذاری نهشتههای سیلیسی آواری سازند داهو به سن کامبرین پیشین، دو برش داهوئیه (الگو) و گزوئیه به ستبرای 240 و 227 متر به ترتیب در جنوب خاور و خاور زرند، شمال باختر کرمان، مطالعه شده است. فرایندهای دیاژنتیکی شناسایی شده شامل فشردگی، سیمانی شدن، دگرسانی، انحلال و شکستگیها و رگههای پر شده است که طی سه مرحله ائوژنز، مزوژنز و تلوژنز رسوبات را تحت تأثیر قرار دادهاند. بررسی کانیهای رسی در ماسه سنگها و گلسنگهای سازند داهو منجر به شناسایی دو گروه رسی ایلیت و کلریت شده است. ایلیت بیش از 90 درصد از کل کانیهای رسی را به خود اختصاص داده است که اغلب با افزایش ژرفای تدفین و دیاژنز کانیهای رسی در طی دگرسانی و انحلال فلدسپار پتاسیم تشکیل شدهاند. تفسیر توالی پاراژنتیکی نهشتههای مورد مطالعه نشان میدهد که اغلب فرایندهای دیاژنتیکی در مرحله مزوژنیک عمل کرده است، همچون فشردگی فیزیکی و تشکیل سیمان هماتیتی در مرحله ائوژنتیک، و فرایندهایی همچون فشردگی شیمیایی، سیمانی شدن سیلیسی و دولومیتی، دگرسانی فلدسپارها، سریسیتی شدن، ایلیتی شدن و کلریتی شدن و انحلال فلدسپارها و چرتها، در مرحله مزوژنتیک روی داده است. همچنین، تشکیل شکستگیها و رگههای پر شده با کلسیت در مرحله تلوژنتیک و در طی بالاآمدگی رسوبات اتفاق افتاده است. امید است تا این دادهها بتواند در تفسیر تاریخچه دفن رسوبات مشابه در مقیاس محلی و ناحیهای مفید واقع شوند.سازمان زمین شناسی و اکتشافات معدنی کشورفصلنامه علمی علوم زمین1023-7429187020090219Investigation of the Crustal Deformation in Iran Using Permanent GPS Station Time Series and Application of Noise Analysisبررسی دگرشکلی پوسته ایران زمین به کمک سریهای زمانی ایستگاههای دائم GPS همراه با انجام آنالیز نوفه در آنها76835737710.22071/gsj.2009.57377FAشیرزاد روحیسازمان نقشهبرداری کشور، تهران، ایران.یحیی جمورسازمان نقشهبرداری کشور، تهران، ایران.0000-0001-7365-2489Journal Article20070909 Today, one of the main objectives of the geodesy is to identify the changes over time at the surface of the earth. It is critical to the design of the infrastructures to know these changes and to be able to predict their trends with time, as any ignorance could lead to incompensable losses to the society. One way to investigate and measure the changes is to establish permanent GPS stations and to process the time series data from the stations. The amplitude and mode of the periodic movements and the parameters of the linear movements can be investigated by the application of the maximum likelihood of the type and amplitude of the noises in the time series.
The noise analysis in time series allows the real changes recorded in any stations in the geodynamic network to be accurately measured. With the application of the measured parameters in the deformation equations, the changes in the crust of the earth can be appropriately interpreted. This research shows that the white and flicker noises in vertical components are more than those in the horizontal components. Without the application of noise analysis on time series, the estimated errors for the rate of changes in the geodynamic stations would be underestimated by 8 times.
امروزه یکی از اهداف عمده ژئودزی، اندازهگیری تغییرات پوسته زمین در طی زمان است، چرا که شناخت بسیاری از این تغییرات و پیشبینی روند آنها، در طراحی زیر ساختها امری اجتناب ناپذیر بوده و عدم اطلاع از روند آنها میتواند هزینههای گزاف و حتی جبرانناپذیری را بر جامعه تحمیل کند. یکی از راههای اندازهگیری این تغییرات ایجاد شبکه دائم موقعیتیابی جهانی، انجام مشاهدات پیوسته و پردازش سریهای زمانی موقعیت ایستگاههاست. با استفاده از روش برآورد بیشینه احتمال نوع و دامنه نوفه موجود در سریهای زمانی، دامنه و فاز حرکتهای پریودیک و پارامترهای حرکت خطی به دست میآید. با انجام تحلیل نوفه میزان واقعی تغییر موقعیت ایستگاهها در نقاط مختلف شبکه ژئودینامیک سراسری برآورد میشود که با به کار بردن این مقادیر در معادلات حرکتی دگرشکلی میتوان به تفسیر واقعی دگرشکلی پوسته زمین پرداخت. این یکی از تفاوتهای بسیار مهم ایستگاههای دائم تعیین موقعیت جهانی و ایستگاههای موقت تعیین موقعیت جهانی است. پس از انجام تحلیل نوفه بر روی سریهای زمانی، مشخص شد که مقدار نوفه سفید در مؤلفه ارتفاعی برای همة ایستگاهها بیش از مقدار آن در مؤلفههای مسطحاتی است. مقدار نوفه لرزان(Flicker) در مؤلفه ارتفاعی بیش از مقدار آن در مؤلفههای مسطحاتی است. بدون تحلیل نوفه خطای برآورد شده برای سرعت تغییرات در ایستگاهها تا حدود 8 برابر نادیده گرفته میشود (ایستگاه تهران).
سازمان زمین شناسی و اکتشافات معدنی کشورفصلنامه علمی علوم زمین1023-7429187020090219Preliminary Results of Paleoseismologic Trenching along the Astaneh Faultدادههای مقدماتی از حفاریهای دیرینه لرزهشناسی بر روی گسل آستانه84935737810.22071/gsj.2009.57378FAمحمد علی شکریدانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران شمال، تهران، ایرانمنوچهر قرشیدانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران شمال، تهران، ایران
سازمان زمینشناسی واکتشافات معدنی کشور، تهران ، ایران0000-0002-1600-0350حمید نظریپژوهشکده علوم زمین، سازمان زمینشناسی واکتشافات معدنی کشور- تهران ، ایران
سازمان زمینشناسی واکتشافات معدنی کشور، تهران ، ایران0000-0002-0004-6303رضا سلامتیسازمان زمینشناسی واکتشافات معدنی کشور، تهران ، ایرانمرتضی طالبیانپژوهشکده علوم زمین، سازمان زمینشناسی واکتشافات معدنی کشور- تهران ، ایران
سازمان زمینشناسی واکتشافات معدنی کشور، تهران ، ایرانژان فرانسوا ریتزآزمایشگاه علوم زمین مونتپلیه، دانشگاه مونتپلیهII، مونت پلیه، فرانسهحسین محمدخانیسازمان زمینشناسی واکتشافات معدنی کشور، تهران ، ایرانمجید شاه پسندزادهپژوهشگاه بین المللی زلزله شناسی و مهندسی زلزله، تهران ، ایرانJournal Article20071225The Astaneh fault with a length of more than 75 km is located in NW of Damghan. Morphotectonic investigation along the Astaneh fault and left - lateral displacement in quaternary deposits shows that, Astaneh is an active fault. It is necessary to recognize paleoseismicity of Astaneh fault because, this fault is located in seismic zone of Komes historical earthquake with Ms=7.9 (Ambraseys & Melville, 1982). Many people (more than 45000) were killed in Damghan city in Komes historical earthquake. In this paper, 4-5 paleo events along the Astaneh fault are presented through paleoseismological investigation.
گسل آستانه با درازای بیش از 75 کیلومتر در شمال باختری دامغان قرار دارد. مطالعات ریختزمینساختی در راستای آن نشان میدهد که رسوبات کواترنری بهطور آشکار و بهصورت چپ بر توسط گسل بریده شدهاند، که خود دلیلی بر فعال بودن آن است. قرارگیری گسل آستانه در محدوده لرزهای، زمینلرزه تاریخی کومس با بزرگی Ms=7.9 ( (Ambraseys & Melville, 1982و همچنین نزدیکی آن با شهر دامغان که بیشترین کشته (بیش از 45000 نفر) را در اثر زمینلرزه کومس داشته، انجام پژوهشهایی را برای شناسایی گذشته لرزهای گسل آستانه ایجاب مینماید. در این نوشتار، گزارشی از شناسایی 4 تا 5 رخداد زمینلرزهای کهن، با انجام پژوهشهای دیرینه لرزهشناسی بر روی گسل آستانه ارائه شده است.
سازمان زمین شناسی و اکتشافات معدنی کشورفصلنامه علمی علوم زمین1023-7429187020090219Estimation of Attenuation Function for Shear Waves Phase in Lorestan Province by Using Darb-e-Astane Earthquake (2006) Acceleration Dataبرآورد رابطه بسامد ضریب کیفیت امواج برشی در دشت لرستان با استفاده از شتابنگاشتهای زلزله درب آستانه(2006)941015738010.22071/gsj.2009.57380FAحبیب رحیمیپژوهشگاه بینالمللی زلزلهشناسی ومهندسی زلزله، تهران، ایرانحسین حمزهلوپژوهشگاه بینالمللی زلزلهشناسی ومهندسی زلزله، تهران، ایرانJournal Article20180205 In general, seismic attenuation is caused by a combination of both scattering and intrinsic mechanisms. Scattering redistributes wave energy within the medium but does not remove energy from the overall wave field. In contrast, intrinsic attenuation mechanisms convert wave energy to heat through friction, viscosity, and thermal relaxation processes. The frequency-domain spectral decay method is employed to estimate frequency dependence value of Qs.
We used foreshock, main-shock and aftershock of Darb-e-Astane earthquake acceleration data with magnitude of 5.1, 6.1 and 4.9 for estimation at 1.5, 3, 6, 12 and 24 Hz central frequencies, respectively. The estimated average frequency dependence shear wave quality factor gives the relation. Shear wave quality factor are increasing from 156 to 592 at frequency band of 1-2 Hz and 16-32 Hz, respectively.
The Q<sub>0</sub> value with frequency for this area is similar to those obtained for similar tectonically active regions in the world. تضعیف انرژی امواج لرزهای بر اثر دو سازوکار پراکندگی و ذاتی ایجاد و مطالعه میشود ودر نتیجه تضعیف کلی انرژی امواج لرزهای، مجموعی از دو نوع تضعیف انرژی امواج در زمین است که از رابطه پیروی میکند که در آن پراکندگی امواج لرزهای در درون زمین است. در این بخش انرژی از کل میدان موج حذف نمیشود و فقط انرژی از امواج مستقیم به انتهای رکورد (امواج کدا) شیفت داده میشود و برعکس در تضعیف ذاتی() با استفاده از سازوکارهای مختلف از جملهrelaxation گرمایی، گرانروی، اصطکاک انرژی نوسانی تبدیل به انرژی گرمایی میشود. در این مطالعه تضعیف انرژی امواج لرزهای از محتوای بسامد امواج برشی شتابنگاشتهای حاصل از پیشلرزه، لرزه اصلی و پسلرزه زمینلرزه سیلاخور (2006)، با استفاده از روش افت طیفی بهدست آمد که وابستگی بسامد ضریب کیفیت امواج برشی از رابطه پیروی میکند که مقدار ضریب کیفیت امواج برشی از 156 درباند بسامد 2-1 تا 592 در باند بسامد 32- 16 سیر افزایشی نشان میدهد.
با توجه به لرزهخیزی زیاد زاگرس و دشت سیلاخور مقادیر بهدست آمده برای منطقه مورد مطالعه با زمینساخت فعال و لرزهزایی منطقه تطابق خوبی نشان میدهد که در این مطالعه، نتایج حاصل با نتایج بهدست آمده از دیگر مطالعات ایران و جهان مقایسه شده است و همبستگی مناسبی با نتایج مناطق مشابه از نظر زمینساختی و لرزهخیزی نشان میدهد.سازمان زمین شناسی و اکتشافات معدنی کشورفصلنامه علمی علوم زمین1023-7429187020090219Balancing of Interpretation of Seismic Sections and its Application to Decrease the Errors in Seismic Interpretations:an Example from Iranموازنه تفسیر مقاطع لرزهنگاری و استفاده از آن برای کاهش خطا در تفسیرهای لرزهنگاری، با مثالی از ایران1021115738110.22071/gsj.2009.57381FAحامد سعادتنیاشرکت ملی نفت ایران، مدیریت اکتشاف، تهران، ایرانعبدالرحیم جواهریانمؤسسة ژئوفیزیک، دانشگاه تهران، تهران، ایرانایرج عبداللهی فردشرکت ملی نفت ایران، مدیریت اکتشاف، تهران، ایرانمحمدرضا قاسمیسازمان زمینشناسی و اکتشافات معدنی کشور، تهران، ایرانJournal Article20041019 One of the duties of seismic interpreter is interpretation of the geological structures likely to be found at deeper levels. Such constructions form a key to the understanding of regional tectonics and they often play a vital role in industry. The exploration for oil and gas in particular requires the best possible control on underground structures in order to locate drill holes for exploration investigation or for producing wells. Because the primary data are always incomplete and may be in part contradictory, the final interpretation should be at least geometrically validated. A powerful and independent test for the validity of a structural interpretation is the restoration of the structure to the shape it had before deformation. Restoration is a fundamental test of the consistency of the interpretation. It is best described by transformation equations which incorporate rigid translation and rotation plus deformation. A map or cross section can usually be restored by methods based on more than one kinematic model, and different methods will produce somewhat different restored geometries. It follows that any given restoration doesn’t necessarily represent the exact pre-deformation geometry. The internal consistency of the restoration by any technique constitutes a validation of the interpretation. In this study, the main aim is introducing the balancing of seismic interpretation and its application to decrease the errors of interpretation. For this purpose, length and area balancing were done at a sample seismic cross section from 3D seismic data of two oilfields at the East of Khuzestan (SW Iran). As a result, the primary interpretation was corrected and finally the corrected interpretation was compared with primary interpretation. For balancing of seismic sections in this area, the flexural slip technique is selected as optimum technique through testing line-length, vertical simple shear and flexural slip techniques. یکی از وظایف مفسر لرزهنگاری، تفسیر ساختارهای زمینشناسی است که در اعماق زمین قرار دارند. این ساختارها معمولاً نقشی اساسی در اکتشاف و تولید ذخایر هیدروکربنی ایفا میکنند. از آنجا که دادههای لرزهای همیشه کیفیت خوبی ندارند باید به گونهای تفسیر نهایی را معتبر و قابل قبول کرد. یکی از راههای بهبود کیفیت تفسیر لرزهای ساختارهای زمینشناسی، به حالت اولیه باز گرداندن (restoration) تفسیر ساختار برای درک شکل آن قبل از دگرشکلی است. بهترین راه برای شرح این مطلب، استفاده از معادلات تبدیل است که انتقال و چرخش جسم صلب و همچنین دگرشکلی را با هم لحاظ میکند. یک مقطع لرزهای (seismic section) قابل بازگشت به حالت اولیه، معمولاً میتواند به وسیله روشهای مختلفی به حالت اولیه بازگردانده شود و روشهای مختلف تا حدی هندسههای متفاوتی ارائه میدهد. این بدان معنی است که استفاده از هرکدام از روشهای بازگرداندن، لزوماً هندسه پیش از دگرشکلی را به طور دقیق ارائه نمیدهد. اما به هر حال، بازگرداندن به هر شیوهای انجام شود، میتواند تفسیر حاصل را معتبر و قابل اطمینان سازد. هدف از این مطالعه، معرفی موازنه تفسیر مقاطع لرزهنگاری و استفاده از آن برای کاهش خطا در تفسیرهای لرزهنگاری است. به همین منظور، بر روی تفسیر یک مقطع لرزهنگاری نمونه از دادههای لرزهنگاری سه بعدی دو میدان نفتی در خاور خوزستان، عمل موازنه طولی و سطحی صورت گرفت. بر این اساس تفسیر اولیه بهبود یافت و در نهایت<br /> با تفسیر اولیه مقایسه شد. به دلیل وجود دادههای سطحی، چاههای فراوان و مقاطع عمقی لرزهای کنترل شده به وسیله اطلاعات چاهها در میدانهای نفتی<br /> مورد نظر، عمل موازنه پاسخ مناسبی ارائه داد. برای موازنه تفسیر مقاطع لرزهنگاری در این منطقه، سه روش طولی-خطی (line-length)، برش ساده قائم (vertical simple shear) و لغزش خمشی (flexural slip) مقایسه و بر اساس محاسبات، روش لغزش خمشی به عنوان روش بهینه انتخاب شد.سازمان زمین شناسی و اکتشافات معدنی کشورفصلنامه علمی علوم زمین1023-7429187020090219An Introduction to Individual Disseminated-Veinlet and Vein Mineralization System of Cu (Pb- Zn) in the Chahmoosa-Gholekaftaran Mining District, Eastern Part of Toroud-Chahshirin Magmatic Arcمعرفی سامانه واحد کانهزایی افشان- رگچهای و رگهای مس (سرب،روی) در محدوده معدنی چاهموسی- قله کفتران، بخش خاوری کمان ماگمایی ترود- چاه شیرین1121255738310.22071/gsj.2009.57383FAامیر امام جمعهدانشکده علوم پایه، دانشگاه تربیت مدرس، تهران، ایرانابراهیم راستاددانشکده علوم پایه، دانشگاه تربیت مدرس، تهران، ایرانفرهاد بوذریپردیس علوم، دانشکده زمین شناسی، دانشگاه تهران، ایراننعمت ا... رشیدنژاد عمراندانشکده علوم پایه، دانشگاه تربیت مدرس، تهران، ایرانJournal Article20070124 ChahMoosa, Kalate ChahMoosa and GholeKaftaran mining districts are located in the Eastern part of Toroud-ChahShirin magmatic arc. Calc-alkaline subvolcanic bodies' of ChahMoosa porphyry biotite hornblende andesite, GholeKaftaran porphyry biotite hornblende dacite, equivalent to I type granite, intruded Eocene volcanic-pyroclastic sequences. Disseminated-veinlet Cu mineralization in the ChahMoosa mine occurred in subvolcanic porphyry biotite hornblende andesite bodies are associated with phyllic and propylitic alterations. Supergene processes caused extensive alteration of hypogene sulfide minerals such as pyrite, chalcopyrite and bornite to secondary chalcocite, covellite, digenite, malachite and neotocite supergene minerals. Disseminated-veinlet Cu, Zn, Pb mineralization at Kalate ChahMoosa which is limited to a fault zone in porphyry biotite hornblende andesite subvolcanic body. This mineralization is accompanied by phyllic, propylitic, and silicic alterations and includes hypogene minerals such as pyrite, chalcopyrite, sphalerite, bornite, galena, barite and supergene minerals such as chalcocite, covellite, malachite and neotocite supergene minerals. In the abandoned Southern GholehKaftaran Cu mine, Cu bearing veins have occurred in porphyry biotite hornblende dacite body and contain quartz, chalcocite, and malachite. In the abandoned northern GholehKaftaran Pb mine, Pb (Zn, Cu) bearing veins occurred in porphyry biotite hornblende dacite body and they contain galena, sphalerite, pyrite, chalcocite, calcite and barite. Fluid inclusion studies show that homogenization temperature decreases gradually from ChahMoosa toward Kalate ChahMoosa to northern GholehKaftaran. Based on petrography, structures, textures, mineral paragenesis, fluid inclusion and geochemical studies, it can be concluded that mineralization at ChahMoosa-GholeKaftaran district has characteristics of an individual mineralization system. This system is related to evolution of hydrothermal fluid mineralization and their mixing with cold and low salinity meteoric water resulted in disseminated-veinlet Cu mineralization at relatively deep zones, and vein type Cu, Zn, Pb at shallow zones has led to development of elemental and mineralogical zonations.محدوده معدنی چاهموسی،کلاته چاهموسی و قلهکفتران در بخش خاوری کمان ماگمایی ترود- چاهشیرین قرار دارد. تودههای نیمه آتشفشانی (سابولکانیک) بیوتیت- هورنبلند آندزیت پورفیری چاهموسی و بیوتیت- هورنبلند داسیت پورفیری قلهکفتران با ماهیت کلسیمی- قلیایی(کالکآلکالن)، معادل با گرانیتهای تیپ I، توالیهای آتشفشانی-آذرآواری ائوسن را قطع کردهاند. کانهزایی نوع افشان- رگچهای مس در معدن فعال چاهموسی، همراه با دگرسانیهای فیلیک و پروپیلیتیک در توده نیمهآتشفشانی پورفیری رخ داده است. فرایندهای سوپرژن در این کانسار، سبب تبدیل گسترده کانیهای هیپوژن (پیریت، کالکوپیریت و بورنیت) به کانیهای سوپرژن (کالکوسیت، کوولیت، دیژنیت، مالاکیت و نئوتوسیت) شده است. کانهزایی افشان- رگچهای مس، روی و سرب محدود به زون گسلی در کلاته چاهموسی با کانیشناسی پیریت، کالکوپیریت، اسفالریت، بورنیت، گالن، باریت (اولیه) و کالکوسیت، کوولیت، مالاکیت و نئوتوسیت (ثانویه)، همراه با دگرسانی فیلیک و پروپلیتیک و سیلیسی در توده بیوتیت- هورنبلند آندزیت پورفیری رخ داده است. در معدن مس متروکه قله کفتران جنوبی، رگههای سیلیسی کالکوسیت و مالاکیتدار در توده بیوتیت- هورنبلند داسیت پورفیری مشاهده میشود. در معدن متروکه سرب قلهکفتران شمالی رگههای سرب (روی و مس)، با کانیشناسی گالن (اسفالریت، پیریت و کالکوسیت) وکلسیت به همراه باریت، در توده بیوتیت- هورنبلند داسیت پورفیری رخ داده است. مطالعات میانبارهای سیال نشان میدهند که با دور شدن از کانهزایی افشان- رگچهای مس چاهموسی به سمت کانهزایی مس، روی و سرب کلاتهچاهموسی و رگههای سرب و باریت قلهکفتران شمالی، دمای یکنواختی کاهش منظمی را نشان میدهد. بر پایه مجموعه شواهد سنگشناسی، ساخت و بافت و کانیشناسی کانسنگها، میانبارهای سیال و زمینشیمی، میتوان نتیجه گرفت که کانهزایی در محدوده چاهموسی- قلهکفتران مربوط به یک سامانه واحد کانهزایی است که در ارتباط با تکامل سیالات گرمابی کانهدار و آمیختگی با آبهای جوی سرد و کم شور، سبب تشکیل کانهزایی افشان- رگچهای مس (روی، سرب) در عمق و رگهای مس، سرب، روی و باریت در بخشهای نزدیک به سطح زمین و در نتیجه منطقهبندی عنصری و کانیشناسی شده است.
سازمان زمین شناسی و اکتشافات معدنی کشورفصلنامه علمی علوم زمین1023-7429187020090219جوابیه نقد و بررسی مقاله "تفسیر محیط رسوبی سازند کشف رود
(باژوسین بالایی – باتونین زیرین) بر مبنای ایکنوفسیلها در شمال خاور ایران"جوابیه نقد و بررسی مقاله "تفسیر محیط رسوبی سازند کشف رود (باژوسین بالایی – باتونین زیرین) بر مبنای ایکنوفسیلها در شمال خاور ایران"71755738510.22071/gsj.2009.57385FAمهدی رضا پورسلطانیگروه زمین شناسی، دانشگاه آزاد اسلامی مشهدرضا موسوی حرمیگروه زمین شناسی، دانشگاه فردوسی مشهدیعقوب لاسمیگروه زمین شناسی، دانشگاه تربیت معلم تهرانJournal Article20180205سازمان زمین شناسی و اکتشافات معدنی کشورفصلنامه علمی علوم زمین1023-7429187020090219Crustal Velocity Model and Fault Mechanism of the Tabriz Strike-Slip Zone.مطالعه ساختار سرعتی پوسته و سازوکار گسلش در زون گسلی امتداد لغز تبریز1401535738610.22071/gsj.2009.57386FAعلی سیاهکالی مرادیمؤسسه ژئوفیزیک دانشگاه تهران، تهران، ایران
پژوهشگاه بینالمللی زلزلهشناسی و مهندسی زلزله، تهران، ایرانمحمد تاتارپژوهشگاه بینالمللی زلزلهشناسی و مهندسی زلزله، تهران، ایراندنیس هاتسفلدمرکز ژئوفیزیک و تکتونوفیزیک دانشگاه ژوزف فوریه گرونوبل، فرانسهآن پلمرکز ژئوفیزیک و تکتونوفیزیک دانشگاه ژوزف فوریه گرونوبل، فرانسهJournal Article20080506The North Tabriz Fault (NTF) is an active fault which poses a high seismic hazard to the areas of NW Iran, especially the city of Tabriz with a population of 1.6 million. In order to determine the geometry and the kinematics of this fault system, a local dense seismological network including forthy 3-component stations was installed around the central segment of Tabriz Fault which crosses the northern part of the city of Tabriz. This network operated for 3 months. Using microearthquakes recorded by our temporary network in addition of more than 6 years of local events recorded by 8 permanent stations of Tabriz telemetry network, the 1-D crustal velocity of the region was determined. Our results indicates that the upper crust consists of a ~6 km thick sedimentary layer (V<sub>P</sub> = 5.23 km s<sup>-1</sup>) overlying a ~18 km thick upper crystalline crust (V<sub>P</sub> = 5.85 km s<sup>-1</sup>). We estimate a velocity of 6.54 km s<sup>-1</sup> for the lower crystalline crust, but the limited focal depths of our local events did not allow determining the thickness of this layer. The well-located earthquakes indicate the seismic activity along the Tabriz fault. Precise examination of the focal depths on different cross sections indicates that the western and central segment of this fault system dip northeast ward while the eastern part shows almost southwest dipping plane. Calculated focal mechanism all indicate the right-lateral strike-slip motion of the Tabriz Fault. The most reliable fault plane solutions are consistent with cross sections showing evidence of extension in Eastern part comparing to compression observed in Western segment. Our focal mechanisms and geodetic studies using GPS measurements indicate that the North Tabriz Fault helps to northeast motion of trapped crust in this area.
گسل شمال تبریز یکی از گسلهای فعال در شمال باختر ایران است. وجود این گسل سبب بالا رفتن خطر لرزهای در این ناحیه از کشور از جمله شهر تبریز با جمعیتی بالغ بر 6/1 میلیون نفر شده است. بهمنظور بررسی و تعیین هندسه و نحوه حرکت این گسل، به مدت 3 ماه، شبکهای متراکم از 40 ایستگاه لرزهنگاری 3 مؤلفه در اطراف قسمت مرکزی گسل تبریز که از قسمت شمالی شهر تبریز عبور میکند، نصب شد. با استفاده از خرد زمینلرزههای ثبت شده در شبکه موقت نصب شده و بیش از 6 سال دادههای ثبت شده در شبکه دائمی 8 ایستگاهی تبریز، مدل یک بعدی سرعتی پوسته در این ناحیه تعیین شد. نتایج کار نشان میدهد که پوسته بالایی در این ناحیه، از لایهای از رسوبات با ستبرای میانگین 6 کیلومتر (V<sub>P</sub>= 5.23 km s<sup>-1</sup>) در بالای یک لایه بلورین با ستبرای میانگین 18 کیلومتر (V<sub>P</sub>= 5.85 km s<sup>-1</sup>) تشکیل شده است. این دو لایه بر روی یک نیم فضا با سرعت میانگین V<sub>P</sub>= 6.54 km s<sup>-1</sup> قرار دارند که با توجه به محدودیت عمقی زمینلرزههای ثبت شده، نمیتوان ستبرای این لایه را تعیین کرد. زمینلرزههای تعیین محل شده با دقت بالا، حاکی از فعالیت لرزهای در امتداد گسل شمال تبریز هستند. بررسی دقیق محل کانونی زمینلرزهها در مقاطع مختلف، نشاندهنده شیب تند به سمت شمال خاوری در قسمتهای باختری و میانی گسل شمال تبریز و شیب تند به سمت جنوب باختری در قسمت خاوری این گسل است. تمامی ساز وکارهای محاسبه شده، بیانگر حرکت امتداد لغز راستگرد در این گسل هستند. سازوکارهای محاسبه شده، با مقاطع کانونی زمینلرزهها همخوانی داشته و نشاندهنده وجود نیرو با مؤلفه کششی در قسمتهای خاوری گسل در مقایسه با وجود نیرو با مؤلفه تراکمی در قسمت باختری گسل هستند. سازوکارهای مشاهده شده در تحقیق ما و نتایج مطالعات مربوط به اندازهگیریهای سرعت حرکت در این منطقه به کمک GPS بیانگر این مطلب است که گسل شمال تبریز یکی از مجموعه گسلهای امتداد لغزی است که سبب تسهیل حرکت افقی قسمتی از پوسته به سمت شمال خاور در این ناحیه متراکم شونده، میشود.سازمان زمین شناسی و اکتشافات معدنی کشورفصلنامه علمی علوم زمین1023-7429187020090219Mapping Hydrothermal Alteration Minerals and Silicic Parts Accompanied by Gold Mineralization using ASTER Data in Hired Area ( South of Birjand )شناسایی کانیهای دگرسانی گرمابی(هیدروترمالی) و بخشهای سیلیسی همراه با کانیزایی طلا در ناحیه طلادار هیرد (جنوب بیرجند) با استفاده از دادههای سنجنده ASTER1541655738710.22071/gsj.2009.57387FAمعصومه علیمحمدیسازمان زمین شناسی و اکتشافات معدنی کشورف تهران، ایرانپوران بهنیاسازمان زمین شناسی و اکتشافات معدنی کشورف تهران، ایراناحمد خاکزاددانشگاه شهید بهشتی، دانشکده علوم زمین، تهران، ایرانمحمدعلی قربانیدانشگاه شهید بهشتی، دانشکده علوم زمین، تهران، ایرانJournal Article20071231Hired gold-bearing area is located to the northeast of the Lut zone and in the vicinity of the Sistan suture zone. Several post Eocene plutons have intruded into the Eocene volcanic and pyroclastic units and caused hydrothermal alteration and mineralization of gold, copper, lead and zinc. We have applied the Advanced Spaceborne Thermal Emission and Reflection Radiometer (ASTER) data including three visible and near infrared (VNIR), six shortwave infrared (SWIR) and five thermal infrared (TIR) bands to determine the alteration minerals of Hired gold-bearing area. Spectral analysis of the surface reflectance SWIR manifests absorption in 2.20μm and 2.33μm wavelength regions.Absorption at 2.20μm(band6),due to Al-OH anionic agent is consistent with the presence of clay minerals (illite, kaolinite) and sericite, whereas absorption at 2.33μm (band 8) due to Mg-OH anionic agent and carbonates is consistent with the occurrence of chlorite, epidote and calcite minerals. <br />In this study different image processing techniques such as band combination, band ratios transformation, and Binary Encoding were used to identify and delineate the altered minerals accompanied by gold mineralization. The Binary Encoding method was found to be the best image processing technique for delineation of the hydrothermally formed minerals. <br /> Analysis of the spectral emission data in the five TIR bands has provided valuable lithological information. It would not be possible to identify silicified rocks in the nine VNIR+SWIR bands due to the lack of recognizable spectral absorption features in quartz at this wavelength region. We have therefore mapped Quartz-bearing surface deposits as well as hydrothermally silicified rocks in the TIR region by using a band ratio (b11×b11) / (b10×b12) image. The results obtained from ASTER data are compatible with conclusions inferred from petrographic and XRD studies of the surface samples. The ASTER data appear to be useful in mapping hydrothermal alteration and in ore deposit exploration. ناحیه طلادار هیرد در حاشیه شمال خاوری پهنه لوت و در مجاورت زمیندرز سیستان (Sistan suture zone) یا زون فلیش خاور ایران واقع شده است. بخشی از تودههای نفوذی موجود در این منطقه با سن پس از ائوسن در واحدهای آتشفشانی(ولکانیکی) و آذرآواری(پیروکلاستیکی) ائوسن نفوذ کرده و سبب دگرسانی و کانهزایی طلا، مس، سرب و روی شدهاند. برای تشخیص کانیهای دگرسان همراه با کانهزایی طلا در محدوده هیرد، از دادههای سنجنده ASTER استفاده شده است. این سنجنده دارای 3 باند مرئی و مادون قرمز نزدیک(VNIR) ، 6 باند مادون قرمزکوتاه (SWIR) و 5 باند مادون قرمز حرارتی (TIR) است. جذب در محدوده طول موج 2/2 میکرومتر (معادل باند 6 ASTER)، با حضور کانیهای رسی(ایلیت، کائولینیت) و سریسیت مطابقت داردکه علت وقوع جذب در این محدوده، وجود عامل آنیونی Al-OH است. کانیهای دارای عامل آنیونی Mg-OH و کربناتها در طول موج 3/2 میکرومتر (معادل باند 8 ASTER) جذب مشخصی نشان میدهند. بنابراین با استفاده از باند 8 میتوان کانیهای کلریت، اپیدوت و کلسیت را تشخیص داد.<br /> در این تحقیق، از روشهای مختلف پردازش تصویر (ترکیب باندی، تبدیلات نسبت باندی و روشBinary Encoding ) برای شناسایی و تفکیک کانیهای دگرسانی مرتبط با کانیزایی طلا استفاده شد و روش Binary Encoding به عنوان یک روش موفق برای تفکیک دقیقتر کانیهای دگرسان تشخیص داده شد.<br /> به کمک تحلیل باندهای مادون قرمز حرارتی نیز میتوان اطلاعات سنگشناسی مفیدی بهدست آورد؛ زیرا شناسایی سنگهای سیلیسی در محدوده VNIR+SWIR امکانپذیر نمیباشد که علت این امر، عدم وجود اشکال جذبی مشخص برای کوارتز در این محدوده طول موجی میباشد. در این مطالعه برای شناسایی بخشهای سیلیسی همراه با کانهزایی طلا، از محدوده TIR سنجنده ASTER و از نسبت باندی Qi= (b11*b11)/(b10*b12) استفاده شده است. مقایسه نتایج حاصل از این پردازشها با نتایج به دست آمده از مطالعه مقاطع نازک و پراش پرتو اشعه ایکس (XRD) مربوط به نمونهها نشان داد که دادههای ASTER قابلیت خوبی در شناسایی مناطق دگرسان دارند. سازمان زمین شناسی و اکتشافات معدنی کشورفصلنامه علمی علوم زمین1023-7429187020090219The First Study of Bryozoans from the Geirud Formation in Central Alborzاولین مطالعه بریوزوئرهای سازند جیرود در البرز مرکزی1661735738810.22071/gsj.2009.57388FAمهین محمدیدانشگاه اصفهان، اصفهان، ایرانآندری ارنستدانشگاه کیل، کیل، آلمانمهدی یزدیدانشگاه اصفهان، اصفهان، ایرانJournal Article20080426 Two bryozoan species are described from the Geirud Formation (Upper Devonian) of Central Alborz. The Geirud Formation is a sequence of nearly 340 meters of alternating silisiclastics and limestone and 1-2 andesitic lava units, with extensive exposures in the Central Alborz mountains. The study comprises the Type Section of the Geirud Formation in the Geirud valley and two sections in Zaigun and Lalun valleys near the Type Section, all in northern Tehran (Fig.1). In some calcareous beds we found bryozoan species from Famennian. Trepostome <em>Schulgina mutabilis </em>Troizkaya, 1975 is known from the Upper Devonian (Famennian) of Central Kazakhstan. The <em>Ascopora</em> .sp. is the earliest known representative of habdomesine genus <em>Ascopora </em>Trautschold, 1876. This is the first study on the bryozoans of the Geirud Formation in Central Alborz.در مطالعه سازند جیرود(دونین بالایی) در البرز مرکزی دو گونه از بریوزوئرها بررسی شده است. سازند جیرود با ستبرای حدود 340 متر و تناوبی از رخسارههای سیلیسی آواری و سنگ آهک و1-2 واحد گدازه آندزیتی، رخنمونهای مناسبی در البرز مرکزی دارد. این مطالعه در مقطع تیپ سازند جیرود در دره جیرود و دو دره لالون و زایگون در نزدیکی آن در شمال تهران انجام شده است(شکل 1). در بعضی از لایههای آهکی، گونههای بریوزوئرهای فامنین یافت شده است. گونهTrepostome <em>Schulgina mutabilis </em>Troizkaya, 1975<strong> </strong>اولین باردر لایههای دونین بالایی قزاقستان یافت شده است. گونهای از جنیس آسکورپا (<em>Ascopora</em> .sp) اولین گونه شناخته شده از جنس قبلی از habdomesine genus <em>Ascopora </em>Trautschold, 1876 است. این تحقیق اولین مطالعه بریوزوئرهای سازند جیرود در البرز مرکزی است.سازمان زمین شناسی و اکتشافات معدنی کشورفصلنامه علمی علوم زمین1023-7429187020090219Sulfur, Carbon and Oxygen Isotope Variations of Sulfide and Carbonate in Arghash Gold Prospect, Southwest Neishabour, Northeastern Iranتغییرات ایزوتوپی گوگرد، کربن و اکسیژن در سولفید و کربنات در محدوده طلای ارغش، جنوب باختر نیشابور، شمالخاور ایران1731835738910.22071/gsj.2009.57389FAاسماعیل اشرفپورگروه زمینشناسی، دانشگاه شهید بهشتی، تهران، ایرانکوین م. انسدالگروه زمینشناسی، دانشگاه ساسکاچوان، کاناداسعید علیرضاییگروه زمینشناسی، دانشگاه شهید بهشتی، تهران، ایرانJournal Article20061004 Arghash gold district includes five gold-bearing vein systems, (Au-ItoAu-V) and one antimony-rich vein hosted by intermediate to silicic volcanic rocks, tuffs, granite, and diorite. Pyrite is the main sulfide mineral consisting of four generations (Py-ItoPy-IV). Py-I toIII are intimately associated with gold; however, Py-IV is barren. The δ<sup>34</sup>S values of pyrites in conventional bulk analyses fall into two groups, one highly enriched in <sup>34</sup>S (δ<sup>34</sup>S= +9.3 to +21.8‰), and the other less enriched to slightly depleted in <sup>34</sup>S (δ<sup>34</sup>S= +5.1 to -4.3‰). In-situ laser probe experiments were carried out to characterize various generations of pyrite. The results indicate a relatively narrow range for Py-I to Py-III (δ<sup>34</sup>S= -5.8 to +0.1‰) consistent with a magmatic source for sulfur. Py-IV is highly enriched (δ<sup>34</sup>S= +8.9 to +23.7‰), implying contributions of sulfur from sources enriched in <sup>34</sup>S, like evaporites. The high δ<sup>34</sup>S values in the enriched group can be attributed to a significant occurrence of Py-IV in this group.
The δ<sup>34</sup>S values of two stibnites from Sb ore (-18.8 and -14.4‰) suggest a different sulfur, and possibly metal source, and/or radical changes in the physicochemical conditions of the fluid during deposition of stibnite. Metasedimentary basement rocks could contribute sulfur and metal to the circulating fluids. δ<sup>13</sup>C<sub>PDB</sub> values of vein calcites are near 1 per mil suggesting a sedimentary source for carbon. Carbonate units and interlayers in the area are a suitable source for CO<sub>2 </sub>in the ore fluids. The stable isotope data suggest that hydrothermal fluids experienced a complex history of water/rock interaction and that ore components, were derived, at least partly, from country rocks.<strong> </strong>
محدوده طلای ارغش شامل پنج سامانه رگهای طلادار (Au-I تا Au-V) و یک رگه آنتیمواندار است. سنگ میزبان این رگهها، سنگهای آتشفشانی اسیدی تا حدواسط، توف، گرانیت و دیوریت است. پیریت کانی سولفیدی اصلی و شامل چهار نسل مختلف Py-I) تا (Py-IVاست. مقادیر δ<sup>34</sup>S پیریتها در تجزیههای ماده کل، شامل یک گروه بسیار غنی از <sup>34</sup>S (:δ<sup>34</sup>S 3/9+ تا 8/21+ در هزار) و یک گروه کمی غنی تا کمی تهی شده از <sup>34</sup>S (:δ<sup>34</sup>S 1/5+ تا 3/4- در هزار) است. برای تعیین ویژگی ایزوتوپی نسلهای مختلف پیریتها تجزیههای ریزکاو(پروب) لیزری صورت گرفت. پیریتهای نسل اول تا سوم گستره بهنسبت کوچکی از δ<sup>34</sup>S (:δ<sup>34</sup>S 8/5- تا 1/0+ در هزار) نشان میدهند که میتواند نشانگر منشأ ماگمایی برای گوگرد باشد. پیریتهای نسل چهارم بسیار غنی از <sup>34</sup>S هستند (9/8+ تا 7/23+ در هزار) که حاکی از تأمین گوگرد از یک منشأ غنی از <sup>34</sup>S مانند تبخیریها است. مقادیر بالای δ<sup>34</sup>S در پیریت نسل چهارم مسئول مقادیر مثبت δ<sup>34</sup>S در تجزیههای ماده کل هستند.
مقادیر δ<sup>34</sup>S دو نمونه استیبنیت از کانسنگ آنتیموان (4/14- تا 8/18- در هزار) میتواند مربوط به منشأ متفاوت گوگرد و احتمالاً آنتیموان و/یا تغییرات شدید در شرایط فیزیکوشیمیایی سیال در هنگام نهشت کانسنگ باشد. پیسنگ رسوبی- دگرگونی میتواند تأمینکننده گوگرد و آنتیموان باشد. مقادیر δ<sup>13</sup>C<sub>PDB</sub> حدود 1 در هزار نمونههای کلسیت، نشاندهنده منشأ رسوبی کربن است. واحدها و میان لایههای کربناتی میتوانند منشأ مناسبی برای کربن باشند. دادههای ایزوتوپهای پایدار نشان میدهد که سیالهای گرمابی تاریخچه پیچیدهای از برهمکنش سیال/سنگ را پشت سر گذاشتهاند